۱۳۹۱ آذر ۲۴, جمعه

دارالخلافه آباد، جهل و خرافه آزاد، این شهر مردگان است، آواز تازه ممنوع



دارالخلافه آباد، جهل و خرافه آزاد، این شهر مردگان است، آواز تازه ممنوع



کلمه – گروه فرهنگی: تصور غالب در میان اهل فکر این است که میان عزاداری های سنتی و قرائت روح بخش سیاسی از عاشورا، فاصله وجود دارد. آیا این تصور، درست و نزدیک به واقعیت است؟
به خصوص در سال های اخیر، با گرایش های جدیدی که در شیوه های عزاداری پدید آمده و بعضا رگه های عوام گرایی یا اقتدارگرایی در آن دیده می شود، این دغدغه که تلقی های ظلم ستیزانه از عاشورا کمرنگ شده باشد، بیشتر مطرح شده است.
واقعیت این است که قرائت های مختلفی از قیام حسینی وجود دارد. برخی ماجرای حسین(ع) را یکسره خون، و برخی یکسره شمشیر می بینند. برخی از آن مظلومیت را، و برخی مبارزه را می فهمند. اما هیچ یک از قرائت های مختلف ممکن از عاشورا و کربلا، در همچنان زنده بودن این امر تردید ندارند.
چه آنها که به جاوید بودن شهید کربلا توجه می کنند و چه آنها که آگاه بودن او را فرض می گیرند، چه آنها که با زبان مرثیه از حسین سخن می گویند و چه آنها که با زبان حماسه راه او را بازگو می کنند، و چه آنها که الهام عاشورا را در سوگ و غم می بینند یا آنها که در آن اسوه و راهنمای عمل جست و جو می کنند؛ همه در اهمیت و ادامه حیات این نهاد در جامعه ایرانی متفق القول اند.
با این حال، محرم و عاشورا همچنان که محرک و نیروبخش بوده، می تواند مخدر یا حتی مخرب هم باشد؛ می تواند جهت گیری آن به جای هدف قرار دادن یزید و یزیدیان، بر سر و سینه کوفتن زینبیان و حسینیان باشد و یا به فراموشی سپردنی که مقابله با آن، هم و غم اصلی زینب(س) بود. شاید هم بتوان حتی فرض گرفت که اساسا عزاداری های به شیوه ی سنتی، جز این نبوده و در طول تاریخ هم جز در موارد استثنا، با تمکین به ظلم یا لااقل سکوت و همراهی با آن همنوایی داشته است.
سوال را می توان درباره امروز هم مطرح ساخت: آیا محافل سنتی عزاداری در جامعه امروز ایران، ظلم را بر می تابند و نسبت به آن بی تفاوت اند، یا آنکه می توانند از آموزه های عاشورا و کربلا راهی به مسائل امروز هم بیابند و راه حلی برای مسائل روز در آن مفاهیم عالی آرمانی جست و جو کنند؟
و باز محدودتر: آیا هنر و ادبیات عاشورایی ما، اشعار و نوحه ها و تصنیف ها و نمایش ها و …، می خواهند عاشورا را در خدمت قدرت در آورند و مثلا مهمترین درس عاشورا را تبعیت از ولایت بدانند تا آن را خرج منافع امروزشان کنند، یا آنکه مرام حسین را در آزادگی و ظلم ستیزی می بینند و می خواهند این روحیه را به تمام تاریخ و همه ی جوامع تسری دهند؟
این همه بحث و سوال، مباحثه ها و پاسخ های زیادی می طلبد. اما یک پاسخ از بین پاسخ های ممکن را می توان در صدا و فیلمی که این روزها در فضای مجازی بین کاربران دست به دست می شود، مشاهده کرد. این صدا و فیلم، دو نوحه از مراسم عزاداری هیاتی به نام بعثت در شهرستان یزد است که اتفاقا بخشی از آن از صداوسیما هم پخش شده است.
مضامین آشکارا ظلم ستیزانه و برداشت الهام بخشی که در واژه ها و تعابیر این اشعار وجود دارد، خواننده و شنونده را شگفت زده می کند از اینکه چگونه در یک مراسم عزاداری سنتی، چنین مفاهیم بلند و راهگشایی در کنار نظم و ترتیب کم سابقه ای که یزدی ها در مراسم خود دارند، همنشین می شود.
این نوحه های شنیدنی را همزمان با ایام شهادت امام سجاد(ع) به خوانندگان محترم تقدیم می کنیم.





فایل تصویری به علت بالا بودن حجم قابل پیوست کردن نبود
 بنابراین آن را از لینک پایین دانلود کنید 
برای دریافت فایل تصویری اینجا کلیک کنید.

فایل صوتی هم پیوست این ایمیل است و هم می توانید آن را از لینک پایین دانلود کنید
برای دریافت فایل صوتی اینجا کلیک کنید.

 فایل ویژه موبایل را می توانید هم از فایل پیوست این ایمیل و هم از لینک پایین دانلود کنید.
برای دریافت نسخه موبایل اینجا کلیک کنید.

متن اشعار:
گفتند گل مگویید/ این حکم پادشاه است
چشم و چراغ بودن/ روشن ترین گناه است

حکم شکوفه تکفیر/ حد بنفشه زنجیر
سهم سپیده تبعید/ جای ستاره چاه است
این شهر مردگان است/ آواز تازه ممنوع
لبهای غنچه آزاد/ گل بی اجازه ممنوع
دارالخلافه آباد/ جهل و خرافه آزاد
بیداد پشت بیداد/ حرف اضافه ممنوع
گل بی اجازه ممنوع

این سایه باوران را/ ظلمت ز نور بهتر
در دست کوفه سنگ است آئینه دور بهتر

نجوا به چاه اولی/ سر در تنور بهتر
این شهر بی هیاهو/ دیروز باورت کو
شور قلندرت کو/ بانگ ابوذرت کو
این کوچه‌ها علی را/ تسلیم چاه کردند
آیینه را شکستند/ نفرین به ماه کردند
یک سو ستاره زخمی/ یک سو پرنده در گور
تن‌های مرده بر خاک/ مردان زنده در گور
حاشا از این تباهی/ تا کی شب و سیاهی
آن روی دیگرت کو
************
من حسینم رو به سوی راستی بازآوردید ای قوم
روز عاشورا غروبش، صبح بیداری است برگردید

های های مردم از بیراهه برگردید برگردید
پرچم دشمن نمایان شد اگر مردید برگردید
ای لباس ظلم را جای عدالت پیرهن کرده
جامه‌ی رنگ و ریای دین و دینداری به تن کرده
کاخ اگر همسایه با دیوار دین باشد خطاکاری است
شمر، شمشیر امیرالمومنین باشد، خطاکاری است
صحنه‌ی آزادگی در خون شناور می‌شود هرجا
باورم کن، عشق باور می‌شود هرجا
دور، دور دین فروشان است ای فرمانبران ظلم
دور ظلم ظالمان روزی آخر می‌شود هرجا
های های ای کاروان رفته در دامان گمراهی
باز راه کعبه را انگار گم کردید، برگردید



لینک اصل خبر در سایت کلمه (با فیلتر شکن باز کنید):

۱۳۹۱ آذر ۱, چهارشنبه

سرگذشت بانی مدرسه حقانی

مدرسه‌ای که به حقانی شهرت یافته اسم اصلی‌اش مدرسه المنتظریه است... منتها خیلی زود به اسم بانی و سازنده و اهداکننده آن حاجی علی حقانی شهرت یافت...
حاجی علی حقانی بانی این مدرسه یک بازاری نسبتا پول‌دار بود... یکی از پسران بزرگش‌اش را وقف کسب و کار کرده بود و ... پسر دیگرش حسین به صف روحانیت پیوسته بود. منتها نه از تیپ آخوندهای روستایی ...
بعد از ماجرای هفت تیر شصت و انفجار در مرکز حزب جمهوری اسلامی در تهران، حسین حقانی هم در زمره استوانه‌های نه چندان ضخیم حوزه بود که به تلویزیون آمد و چه بسا آورده شد...
پسر بعدی حاجی علی به نام حسن نیز هوای روحانی شدن داشت و .... در اوان جوانی و شور دچار دیسک کمر شد و در بیمارستانی ..... بر اثر اشتباه جراح، در حین عمل، نخاع‌اش قطع شد و برای همیشه .....
"ز" پسر کوچکتر خانواده هیچ وقت به قم پا نگذاشت. از ابتدا در تهران درس خواند،...
....
مشاهده وضعیت حسن آقا همواره مرا یاد خاطرات یکی از فامیل‌هایم در تهران به نام حاجی عباس می‌انداخت. او هم در زمره هم شهری‌ها و هم روستاییان ما بود که سال‌ها برای کار به جمهوری آذربایجان شوروی و به‌طور مشخص شهر باکو –مرکز آن- رفته بود... و کوله باری از خاطرات با خود آورده بودند...
...هنگامی که همراه خانواده برای میهمانی به خانه ما در قم می‌آمدند و یا ما میهمانشان در تهران بودیم، خاطراتش را برای پدرم تعریف می‌کرد. من هم ... از پاهای ثابت خاطراتش بودم....
 «بله خدمتتان عرض کنم که حاجی علی حقانی هم آن موقع با ما در باکو بود. او تقریبا هم سن من است. خیلی آدم زرنگ و دست و پاداری بود. خیلی زود قابلیت‌های خودش را نشان داد و وارد کارهای اداری شهر شد و پس از مدتی مقامات محلی او را مسئول "اینوالید" ها در شهر باکو کردند که کارش رسیدگی به امور معلولین شهر بود. حاج علی پس از به‌دست آوردن اعتماد کامل مسئولین حزبی و اداری شهر .... و بدون این که کسی خبردار باشد، یک شب بودجه هزینه معلولین باکو را برداشت و به ایران فرار کرد.... در واقع این مدرسه حقانی و آب انبار چسبیده به آن را که شما می بینید، از صدقه همان پول بنا کرده و .... شما که غریبه نیستید، هروقت نگاهم به این مدرسه می‌افتد و یا حسن‌اش را روی چرخ افلیج‌ها می‌بینم، به عظمت پروردگار و عدل الهی ایمان می‌آورم...»
حاجی عباس ..... افسوس که باقی نماند تا سال‌های بعد با دیدن جنایات فارغ التحصیلان مدرسه حقانی ....
خاطرات یک کافر - نوشته میکائیل سلطانی - ص 291 تا 300
http://www.persians.20m.com/bineshlib.html

به مناسبت تولد حضرت فاطمه

در سالهای دور بچه ای متولد شد که پدرش را چند ماه قبل از بدنیا آمدن از دست داده بود. آن بچه در 6 سالگی هم مادر خود را از دست داد.
با سختی بزرگ شد و شانس آورد در 25 سالگی، زنی 40 ساله عاشقش شد و به او پیشنهاد ازدواج داد. آن دو با هم ازدواج کردند و حاصل این ازدواج 2 پسر و چند دختر بود. پسرها در کوچکی مردند. 
آن مرد در چهل و پنج سالگی، در حالی که همسرش 60 ساله! بود، صاحب دختری شد عزیزدردانه. او این عزیزدردانه اش را در حالی که هنوز ده سالش نشده بود به عقد ازدواج پسرعمویش، که در آن زمان 25 سال داشت درآورد. یک سال از ازدواج این دو نگذشته بود که ان دو صاحب پسری شدند. آن پسر یکساله و طبیعتا مادرش 12 ساله بود که پسر دیگری بدنیا آورد. آن دختر در سالهای بعد و تا سن 18 سالگی که فوت کرد 2 دختر دیگر نیز بدنیا آورد و گویند که هنگام وفات نیز باردار بوده است.
راستی تا یادم نرفته بگویم که پدر چند سالی بود که با درایت و کاردانی، به مقام امیری و پادشاهی قوم خود رسیده بود. به هر حال دختر 18 ساله بود که پدرش فوت کرد. پس از فوت پدر، زعمای قوم گرد هم آمدند و یکی از یاران او را به جانشینی اش برگزیدند. از آنجا که آن دختر خیلی به پدرش وابسته بود و بخصوص به مقام پدر خیلی می بالید، همسرش را تحت فشار گذاشت که باید  مقام امیری را از امیر جدید پس بگیرد که همسرش را بیشتر از همه لایق جانشینی پدر میدانست.
هنوز دو سه ماه بیشتر از مرگ پدر نگذشته بود که در دعوایی شبانه با همسرش بر سر جانشینی پدر جان باخت. همسرش از ترس جوابگویی به فرزندان خردسال و یا مردم، شبانه جسد او را غسل داده، کفن کرده و مخفیانه در جایی دفن میکند که تا به امروز هم ناشناخته باقیمانده است.
این بود سرگذشت دختربچه همیشه باردار.
1391/02/23

برابری زن و مرد در قرآن

از دیدگاه برابری طلبان حقوق زن و مرد، رابطه ی جنسی یک رابطه ی دو طرفه است که از آن زن و مزد به یک اندازه متمتع و بهره مند می شوند. از این دیدگاه چنانچه یکی از طرفین - که معمولاً زن است - از این رابطه بهره ای نبرد، در اصطلاح می گویند مورد تجاوز قرار گرفته است.
اما از دیدگاه قرآنی (اسلامی) بهره وری زن از این رابطه، از اساس نادیده گرفته می شود. از این دیدگاه زن به مثابه ی کالایی باید در اختیار مرد باشد تا از او متمتع شود (...پس اكنون [در شبهاى ماه رمضان مى‏توانيد] با آنان همخوابگى كنيد و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته طلب كنيد ... بقره: 187 - زنان شما كشتزار شما هستند پس از هر جا [و هر گونه] كه خواهيد به كشتزار خود [در]آييد... -بقره: 223- و بر زنان از كار افتاده‏اى كه [ديگر] اميد زناشويى ندارند گناهى نيست كه پوشش خود را كنار نهند [به شرطى كه] زينتى را آشكار نكنند...- نور:60 - )
1391/05/07

تفرقه بینداز و حکومت کن

در اوایل به قدرت رسیدن خمینی در ایران، مارگارت تاچر نخست وزیر انگلیس بود. در آن زمان بعضی به شوخی میگفتند: خمینی وقتی میخواهد اسم نخست وزیر انگلیس را بیاورد زبانش نمی چرخد و میگوید مای گریت تیچر که به انگلیسی میشود معلم بزرگ من.
اکنون بعد از سی و چند سال میبینیم که شاگردانِ آن شاگرد، به خوبی سیاستهای استاد و معلم بزرگ را برای حکومت داری اجرا میکنند: تفرقه بینداز و حکومت کن.
اول از همه که این سیاست را در مورد مخالفان حکومت اسلامی در سراسر دنیا به کار بست. سالیان سال است که مبارزه مخالفان حکومت جمهوری اسلامی، چه در خارج و چه در داخل کشور، به هیچ نتیجه ای نرسیده و نمیرسد. هر گاه که فرد یا گروهی پیدا میشود و سعی میکند مخالفان حکومت را با هم متحد کند، در داخلِ گروههای مخالف، یکی از  اعضا که قطعا عامل جکومت است به بهانه ی واهی از متحد شدن با دیگران سرباز میزند.
حالا هم نوبت به مخالفان حکومت سوریه رسیده است که طی ماهها مبارزه و دادن کشته های فراوان، مخالفان این حکومت به هیچ طریقی نمیتوانند با هم متحد شوند؛ چون پای حکومت اسلامی ایران در میان است.
این یادداشت در 1391/8/14 نوشته شده ولی امروز به لطف شکست سیاستهای حکومت اسلامی در سوریه و در جهان، مخالفان حکومت بشار با هم متحد شده اند و آینده روشنی در پیش رو خواهند داشت.

۱۳۹۱ مهر ۷, جمعه

پیش نیاز رفراندوم



اولین رفراندوم در جمهوری اسلامی در روزهای 10 و 11 فروردین 1358؛ برای اخذ نظر مردم در مورد جایگزینی حکومت مشروطه سلطنتی با جمهوری اسلامی (با موضوع جمهوری اسلامی آری یا نه) انجام شد. نتايج اين رفراندوم فقط در همان روزهاي اول انقلاب براي مردم و روشنفكران قابل قبول بود. هرچه از آن زمان مي‌گذشت، نارضايتي از نتايج رفراندوم ابتدا در نزد روشنفكران  و به مرور در قشرهاي مختلف مردم بيشتر مي‌شد؛ بخصوص كه با تصويب قانون اساسي جمهوري اسلامي در مجلس خبرگان (و نه در مجلس مؤسساني كه قبل از انقلاب وعده‌ي آن به مردم داده شده بود)، بسياري از روشنفكران و اقليتهاي قومي، مذهبي و غيره، اصول آن را موافق با آزادي‌هاي وعده داده شده به آنان نيافتند. علت اين ناكاميها را در يك جمله مي‌توان خلاصه كرد: «در برگزاري آن رفراندوم، جمهوري اسلامي به مثابه هندوانه‌اي دربسته كه حتي از ظاهرش هم نمي‌شد پي به باطنش برد به مردم عرضه شد، و مردم هم فقط به خاطر جو انقلابي آن زمان و به اتكاي شعارهاي خوب و شيريني كه از آيت‌الله خميني و اطرافيانشان شنيده بودند، به آن راي مثبت دادند.» به عبارت ديگر آن رفراندوم فاقد شرط مهم و اساسي پيش‌نياز يك رفراندوم بود. پيش‌نياز يك رفراندوم چيست؟ خيلي ساده است: قبل از برگزاري هر رفراندوم، بايد موضوع آن دقيقاً شكافته شده و به مردم عرضه شود و تمامي گروه‌ها، احزاب، مخالفين و موافقين آن موضوع حق داشته باشند كه نظرات خود را از طريق رسانه‌هاي عمومي با مردم در ميان بگذارند. روشنفكران و نخبگان جامعه نيز در ميزگردها و مناظره‌هاي عمومي موضوع را براي مردم شكافته و در مورد آن بحث و تبادل نظر كنند تا در نهايت؛ موضوع رفراندوم پس از جرج و تعديل‌هاي لازم به راي مردم گذاشته شود. درست مانند طرح و لايحه‌اي كه پس از ارائه به صحن علني مجلس، در مورد آن بحث شده و در پايان در مورد آن راي‌گيري مي‌شود.

يك روي سكه

با اين تفاصيل فكر مي‌كنيد اگر قبل از رفراندوم جمهوري اسلامي در سال 58، مشخصه‌هاي جمهوري اسلامي را به اين شرح اعلام مي‌كردند، آيا باز هم 98 درصد به آن راي آري مي‌دادند:

1-    جمهوري اسلامي حكومتي لايتغير است و با برگزاري رفراندوم نمي‌توان آن را تغيير داد.

2-    در جمهوري اسلامي همه امور انتخابات تحت نظارت ولايت مطلقه فقيه و شوراي نگهباني كه منتخب اوست انجام مي‌شود.

3-    نمايندگان مجلس شوراي اسلامي با راي مردم انتخاب مي‌شوند ولي قبل از آن شوراي نگهبان بايد صلاحيت كانديداها را تائيد كند.

4-    رئيس جمهور نيز با راي مردم انتخاب مي‌شود ولي شوراي نگهبان بايد صلاحيت كانديداهاي رياست جمهوري را تائيد كند.

5-    رئيس قوه قضائيه توسط ولي فقيه به اين سمت منصوب مي‌شود.

6-    نمايندگان مجلس خبرگان نيز توسط مردم و پس از تائيد صلاحيت توسط شوراي نگهبان انتخاب مي‌شوند.

7-    ولي فقيه توسط مجلس خبرگان انتخاب مي‌شود و همين مجلس بر كار او نظارت مي‌كند.

8-    فعاليت احزاب فقط با تائيد دولت جمهوري اسلامي امكانپذير است.

روي ديگر سكه

حال اگر مشخصه‌هاي جمهوري اسلامي به اين شرح اعلام مي‌شد، فكر مي‌كنيد امروز وضعيت كشور خيلي بهتر از آنچه كه هست نمي‌بود؟

1-    جمهوري اسلامي حكومتي لايتغير نيست و طبق فرمايشات امام خميني (در روز 12 بهمن 1357) هر نسلي حق دارد حكومت مورد نظر خود را با برگزاري رفراندوم انتخاب كند.

2-    قواي سه گانه به‌طور مستقل عمل مي‌كنند و هيچ قوه‌اي حق دخالت در امور قوه ديگر را ندارد.

3-    نمايندگان مجلس شوراي ملي با راي مستقيم مردم انتخاب مي‌شوند و هر شخص بالغ و عاقل كه تابعيت ايران را داشته باشد مي‌تواند كانديداي نمايندگي شود.

4-    رئيس جمهور نيز با راي مستقيم مردم انتخاب مي‌شود و علاوه بر ايراني‌الاصل بودن، بايد از افراد سياسي و خوشنام باشد.

5-    رئيس قوه قضائيه توسط شوراي عالي قضايي كه متشكل از قاضي‌هاي با سابقه و خوشنام است، به اين سمت منصوب مي‌شود. اعضاي اين شورا نيز توسط قاضي‌هاي باسابقه (مثلاً حداقل 5 سال سابقه‌ي قضاوت) و در انتخابات داخلي‌ي قوه قضاييه انتخاب مي‌شوند.

6-    فعاليت احزاب كاملاً آزاد است و محبوبيت هر حزب نيز توسط مردم (در انتخابات‌هاي برگزار شده و تعداد نفراتي كه از هر حزب انتخاب مي‌شوند) تعيين خواهد شد.

7-    فعاليت مطبوعات و رسانه‌هاي عمومي نيز آزاد است و هر رسانه‌اي حق دارد عملكرد هريك از اركان حكومت را نقد و بررسي كند. به تخلفات اين رسانه‌ها تنها در دادگاه‌هاي خاص رسانه‌ها و با حضور هيئت منصفه‌اي متشكل از نمايندگان افكار عمومي رسيدگي مي‌شود.

ايمان عليپور (عليم)

4/4/1389

پروژه «هاشمی‌درمانی» حکومت اسلامی



این روزها هرجا می‌شینیم درباره‌ی این پروژه می‌شنویم. حتی برای اکثر مردم عادی هم این قضیه خیلی تابلووه.
فائزه مدتهاست که حکم محکومیت گرفته، مهدی سالهاست که خارج از کشور بوده و از همه مهمتر، «پدرخوانده» هاشمی مدتهاست که از نظر سیاسی بقول یکی از دوستان خفقان مزمن گرفته، حتی موقعی که به قول انگلیسی‌زبانها «ماموت آماتی ناچاد» هرچی فحش و بد و بیراه و اتهام بود، نثار او و خانواده‌اش کرد؛ با همه اینها هیچ خبری از این خانواده نبود.
اما حالا به یک باره مهدی زمزمه برگشتن به ایران رو سر میده، راستگرایان افراطی برای اینکه به اصطلاح جلو برگشتن اونو بگیرن، فائزه را دستگیر می‌کنن و با اینحال مهدی به ایران بر میگرده و دستگیر میشه، هاشمی هم به بدرقه‌ی او میره و براش دعای سفر می‌خونه و مادرش هم میگه اسم همه خلافکارا رو با حروف مخفف می‌خونن ولی اسم بچه‌های منو بطور کامل میگن. اینا همه نشان از یه چیز داره: «مظلوم نشان  دادن هاشمی در مقابل یک حکومت ستمگر (همان حکومتی که هاشمی حاضره برای حفظش همه چیزشو بده)، و در نتیجه محبوب کردن او در نظر مردم و در نهایت در آب‌نمک خوابوندن «مردی برای تمام فصول» برای روز مبادای در آستانه‌ی سقوط حکومت اسلامی».
با اینکه همه رفتار و کردار سردمداران حکومت تابلووار این پروژه را به نمایش گذاشته و حتی مردم کوچه و بازار هم دست حکومت را خوانده‌اند، خیلی عجیب است که هیچیک از تحلیلگران و به اصطلاح کنشگران سیاسی به این قضیه پی نبرده‌اند و یا خودآگاه به روی مبارکشان نمی‌آورند. کافیست نگاهی به برنامه‌ها و میزگردهای رنگارنگ تلویزیونهای ماهواره‌ای بیاندازید.
ایمان علیپور (علیم) 4/7/91

۱۳۹۱ مهر ۶, پنجشنبه

صفهای سیاسی


ما ایرانیها،صفهای سیاسی مون هم مثل صفهای عادی دیگه مونه. صف نون، صف شیر، صف تره بار و بقیه صفها. نه سرش معلومه نه ته اش. نه معلومه کی تو صفه، نه معلومه کی نیس. نه مشخصه کی جلوتر از کیه و کی پشت سر کی.
صفهای گروههای سیاسی مون هم مثل این صفهاست. الان از نظر تئوری دو صف مشخص سیاسی داریم که هر کدوم هدف مشخصی دارند ولی گروههای سیاسی ما مشخص نیست تو کدومیک از این صفها هستند. یه گروه بعضی وقتها حرکتی می‌کنه و بیانیه ای میده که آدم فکر میکنه تو صف دوم وایستاده ولی بعد از مدتی یه حرفی میزنه که آدم مطمئن میشه اون تو صف اوله.
هدف صف اول مشخصاً حفظ نظام حکومت اسلامیست به هر قیمت و هزینه‌ای. اونهایی که معلومه مشخصا تو این صفند، از سیدعلی خامنه‌ای تا امثال میرحسین موسوی (البته قبل از حصر خانگی و قطع ارتباطش با رسانه ها) را در بر میگیره. افراد این صف به راهها و روشهای گوناگونی برای رسیدن به اهدافشان استفاده میکنن که آخرینش پروژه هاشمی درمانی و مظلوم نمایی هاشمی رفسنجانی است که قطعاً در این صفه.
هدف صف دوم هم مشخصاً براندازی حکومت اسلامی است. اما وقتی به گروههای مدعی بودن در این صف نگاه میکنیم میبینیم که بعضیهاشون طوری تو صف وایستادن که آدم فکر میکنه اون جزو نفرات صف اوله. حالا بگذریم که توهمین صف دوم کسایی واستادن که نگاهشون به جلوی صف اوله! کسایی که به دنبال براندازی حکومت اسلامیند ولی هدفشون  ایجاد یه حکومت ایدئولوژیک مثل حکومت اسلامی فعلی است. مثلاً با تمام احترامی که برای مخالف خودم قائلم، ببینین بیش از 34 ساله که مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدینه! یعنی بیش از یک و نیم برابر رهبریه امام خامنه‌ای! یا بیش از سی ساله که خانم مریم رجوی به قول خودشون رئیس جمهور برگزیده شورای ملی مقاومته! یعنی چیزی بیشتر از ریاست جمهوری مبارک و قذافی و بن علی و سیدعلی و بشار و همه رئیس جمهورای برگزیده مادام العمر کشورهای دیکتاتور زده و به اصطلاح مردمی! حداقل تو روسیه اگه میخوان یک رئیس جمهورو مادام العمر کنن، دوره اش که تموم شد، اونو میکنن نخست وزیر و تموم اختیارات رئیس جمهور رو هم میدن بهش تا بعد از 4 سال دوباره اونو بکنن رئیس جمهور و همون  آش و کاسه قبلی.
در آخر میگم: آی گروههای سیاسی! تورو به خدا، تو رو به هرکی که قبول دارید و براتون عزیزه، بیاین درست کردن صفهامونا با درست کردن صفهای سیاسی شروع کنیم. مواضعمونو واضح و شفاف کنیم.
فکر میکنم اگه صفها منظم بشه و معلوم بشه که هرکی تو کدوم صفه، بالاخره میشه با مذاکره و تعامل، صفهایی رو که هدفشون نزدیک به همه رو حداقل به طور تاکتیکی به هم متصل کرد و برای رسیدن به هدف تلاش کرد. مثلا حالا که کسایی پیدا شدن و یه منشوری رو تدوین کرده اند (که تدوین یک منشور همبستگی ملی آرزوی چندین و چند ساله من بوده) بیاین با هم بشینین و بندهای منشور رو با تعامل و گفتگو تعدیل کنین که بشه واقعا یه منشور همبستگی ملی که مورد توافق همه ملت باشه، چه اون دسته از مردمی که اصلا بدنبال براندازیند و چه اونایی که با اینکه با اصل جمهوری اسلامی موافقند، از عملکرد سران حکومت ناراضیند و به دنبال یک تغییرند.