۱۳۹۱ آذر ۱, چهارشنبه

به مناسبت تولد حضرت فاطمه

در سالهای دور بچه ای متولد شد که پدرش را چند ماه قبل از بدنیا آمدن از دست داده بود. آن بچه در 6 سالگی هم مادر خود را از دست داد.
با سختی بزرگ شد و شانس آورد در 25 سالگی، زنی 40 ساله عاشقش شد و به او پیشنهاد ازدواج داد. آن دو با هم ازدواج کردند و حاصل این ازدواج 2 پسر و چند دختر بود. پسرها در کوچکی مردند. 
آن مرد در چهل و پنج سالگی، در حالی که همسرش 60 ساله! بود، صاحب دختری شد عزیزدردانه. او این عزیزدردانه اش را در حالی که هنوز ده سالش نشده بود به عقد ازدواج پسرعمویش، که در آن زمان 25 سال داشت درآورد. یک سال از ازدواج این دو نگذشته بود که ان دو صاحب پسری شدند. آن پسر یکساله و طبیعتا مادرش 12 ساله بود که پسر دیگری بدنیا آورد. آن دختر در سالهای بعد و تا سن 18 سالگی که فوت کرد 2 دختر دیگر نیز بدنیا آورد و گویند که هنگام وفات نیز باردار بوده است.
راستی تا یادم نرفته بگویم که پدر چند سالی بود که با درایت و کاردانی، به مقام امیری و پادشاهی قوم خود رسیده بود. به هر حال دختر 18 ساله بود که پدرش فوت کرد. پس از فوت پدر، زعمای قوم گرد هم آمدند و یکی از یاران او را به جانشینی اش برگزیدند. از آنجا که آن دختر خیلی به پدرش وابسته بود و بخصوص به مقام پدر خیلی می بالید، همسرش را تحت فشار گذاشت که باید  مقام امیری را از امیر جدید پس بگیرد که همسرش را بیشتر از همه لایق جانشینی پدر میدانست.
هنوز دو سه ماه بیشتر از مرگ پدر نگذشته بود که در دعوایی شبانه با همسرش بر سر جانشینی پدر جان باخت. همسرش از ترس جوابگویی به فرزندان خردسال و یا مردم، شبانه جسد او را غسل داده، کفن کرده و مخفیانه در جایی دفن میکند که تا به امروز هم ناشناخته باقیمانده است.
این بود سرگذشت دختربچه همیشه باردار.
1391/02/23

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر