۱۳۹۱ آذر ۱, چهارشنبه

سرگذشت بانی مدرسه حقانی

مدرسه‌ای که به حقانی شهرت یافته اسم اصلی‌اش مدرسه المنتظریه است... منتها خیلی زود به اسم بانی و سازنده و اهداکننده آن حاجی علی حقانی شهرت یافت...
حاجی علی حقانی بانی این مدرسه یک بازاری نسبتا پول‌دار بود... یکی از پسران بزرگش‌اش را وقف کسب و کار کرده بود و ... پسر دیگرش حسین به صف روحانیت پیوسته بود. منتها نه از تیپ آخوندهای روستایی ...
بعد از ماجرای هفت تیر شصت و انفجار در مرکز حزب جمهوری اسلامی در تهران، حسین حقانی هم در زمره استوانه‌های نه چندان ضخیم حوزه بود که به تلویزیون آمد و چه بسا آورده شد...
پسر بعدی حاجی علی به نام حسن نیز هوای روحانی شدن داشت و .... در اوان جوانی و شور دچار دیسک کمر شد و در بیمارستانی ..... بر اثر اشتباه جراح، در حین عمل، نخاع‌اش قطع شد و برای همیشه .....
"ز" پسر کوچکتر خانواده هیچ وقت به قم پا نگذاشت. از ابتدا در تهران درس خواند،...
....
مشاهده وضعیت حسن آقا همواره مرا یاد خاطرات یکی از فامیل‌هایم در تهران به نام حاجی عباس می‌انداخت. او هم در زمره هم شهری‌ها و هم روستاییان ما بود که سال‌ها برای کار به جمهوری آذربایجان شوروی و به‌طور مشخص شهر باکو –مرکز آن- رفته بود... و کوله باری از خاطرات با خود آورده بودند...
...هنگامی که همراه خانواده برای میهمانی به خانه ما در قم می‌آمدند و یا ما میهمانشان در تهران بودیم، خاطراتش را برای پدرم تعریف می‌کرد. من هم ... از پاهای ثابت خاطراتش بودم....
 «بله خدمتتان عرض کنم که حاجی علی حقانی هم آن موقع با ما در باکو بود. او تقریبا هم سن من است. خیلی آدم زرنگ و دست و پاداری بود. خیلی زود قابلیت‌های خودش را نشان داد و وارد کارهای اداری شهر شد و پس از مدتی مقامات محلی او را مسئول "اینوالید" ها در شهر باکو کردند که کارش رسیدگی به امور معلولین شهر بود. حاج علی پس از به‌دست آوردن اعتماد کامل مسئولین حزبی و اداری شهر .... و بدون این که کسی خبردار باشد، یک شب بودجه هزینه معلولین باکو را برداشت و به ایران فرار کرد.... در واقع این مدرسه حقانی و آب انبار چسبیده به آن را که شما می بینید، از صدقه همان پول بنا کرده و .... شما که غریبه نیستید، هروقت نگاهم به این مدرسه می‌افتد و یا حسن‌اش را روی چرخ افلیج‌ها می‌بینم، به عظمت پروردگار و عدل الهی ایمان می‌آورم...»
حاجی عباس ..... افسوس که باقی نماند تا سال‌های بعد با دیدن جنایات فارغ التحصیلان مدرسه حقانی ....
خاطرات یک کافر - نوشته میکائیل سلطانی - ص 291 تا 300
http://www.persians.20m.com/bineshlib.html

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر