۱۳۹۵ بهمن ۱, جمعه

به ‎کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان


یکی از والیان بلاد پارس بنام سعیدی‌کیا خدمت امام مشرف شد و عرضه داشت: مِلکی را از یک کافر یهودی در غزوه 57 به‌غنیمت گرفته‌ام و در 38 سال گذشته زورم به کاسبان مستقر در آن مکان نرسیده و با انواع لطایف‌الحیل هم نتوانسته‌ام آنها را از آنجا بیرون کنم؛ یابن رسولولو! دستم به‌خشتکت، مرا حیلتی آموز که اَنتُم خَیرُالماکِرین.
امام با دست چلاقش اندکی بیضتین را خاراند و سپس گفت: خاطره‌ی شیرین سینما رکس آبادان آنگاه برایمان تلخ شد که برهمگان آشکار گشت آن حریق عمدی بوده است!

امام و کلمات قصار از کتاب «العاقلُ یَکفیهُ‌‌الاِشاره» جلد ده صفحه‌‌ی سی


۳۰ دی ۱۳۹۵

۱۳۹۵ دی ۲۶, یکشنبه

مروری بر احوالات امام نقی



در روایت است: چون امام تقی از غیبت صغرا به غیبت کبرا فرو شد، خداوند فروغ امامت را بدست «ابوهاشم» بر دامان امام نقی نهاد؛ که ابوهاشم همواره یکی از ارکان امامت بود.

در همان ابتدای امامتِ نقی؛ خداوندگار پنج جانی، یک مکار و تعدادی موجود سه‌پا را مسخّر او گردانید.

جانی اعظم، ابوهاشم بود. ابوهاشم جانی یار غار امام بود و مردی برای تمام فصولِ امامت. دیگر جانی، ابوعالی بود به‌همراه سه برادر: ابوسارق، ابوجوات و ابوفضله.

مکار اعظم همو بود که خود می‌گفت: «مکّارم و شیرازی». این مکار، سرکردگی گروهی از مکّاران را برعهده داشت و وظیه‌شان ماله‌کشی بر فضولات امام.

امام نقی در سلسله امامت به «نظام» شهره بود که خود مایل بود به «نظام» خوانده شدن؛ همانگونه که امام تقی، سرسلسله‌ی امامت، به «اسلام» خوانده شدن تمایل داشت.

و اما اندر احوالات مردی برای تمام فصولِ امامت:

فصل اول، همدلی: در این فصل، ابوهاشم به فرمان امام تمامی مخالفان امامت را قتل‌عام نمود و با رضایت امام، اقتصاد ولایات تحت امر را برای غارت و انهدام منابع و سرمایه‌های آن به دست موجودات سه‌پا سپرد.

فصل دوم، واگرایی‌نمایی: با نزدیک شدن دوم خرداد، ابوهاشم که عزم مردم برای «نه» گفتن به امام را دریافته بود؛ تظاهر به زاویه پیداکردن با امام نمود. در خفا اما، به رویه‌ی پیشین ادامه داد که «سلسلت‌القتول» (قتل‌های زنجیره‌ای) ثمره‌ی این فصل است.

فصل سوم، مظلوم‌نمایی: هنگامی که امام به‌دستور خداوندگار، عزمش برای یک‌دست کردن خلافت جزم شد؛ ابوهاشم دست به مظلوم‌نمایی زد در حالی که همچنان بر وفاداری به‌امامت پابرجا می‌بود. از جمله این مظلوم‌نمایی‌ها، سپردن فرزندان خود به‌دست قوه‌ی تحت امر ابوسارق جانی بود. این وفاداری از دید امام پنهان بود چنانکه این مظلوم‌نمایی‌ها را برخلاف رویه‌ی خود می‌دید. لاکن این اعمالِ ابوهاشم از دید خداوندگار پوشیده نبود همچنانکه به‌پاداش این وفاداری «ابومفتاح» به‌ریاست برساند؛ هم به‌جهت «فتح» (گشایش) گره‌ در امور امامت و هم به‌جهت گشایشِ فصل چهارم.

فصل چهارم، همراه‌نمایی با مردم: ابوهاشم در این فصل چنان مکری بر مردم کرد که در سی‌وپنج سال پیشین نتوانست. با این مکر پایداری نظام و امامت را تا مدتی مدد رساند. امام که از مکر ابوهاشم بی‌خبر بود، در روزهای آخر همیشه در نیایش‌ها و راز و نیازهایش با خدای خود می‌گفت: «مای گاد وازمی آتا ابوخاشما» یعنی اینکه «خدایا این ابوهاشم را از ما بگیر» و یا «خدایا این ابوهاشم را بکش». روایت کرده‌اند که نیایش‌های امام با خدا نه به‌زبان عربی که به‌زبان روسی بود.

فصل چهارم در حالی خاتمه یافت که خداوندگار دعای امام اجابت فرمود. لاکن وقایع بعد از مرگ ابوهاشم و از جمله قدرت‌نمایی‌های موجودات سه‌پا، خوف و هراس بر وجود امام مستولی کرد و او را به تضرع و لابه به‌درگاه خداوند واداشت. امام به‌عینه شاهد بود که خداوندگار و دستگاهش، بدون توجه به تضرع‌های او در حال اداره امور جهان در جهت حفظ منافع دوست و دشمن امام است.

آیت‌الله بی‌دوگوله

25 دیماه 1395

۱۳۹۵ دی ۲۳, پنجشنبه

خانه بناساز و خانه معمارساز یا مهندسی‌ساز



😿  تا حالا فکر کرده‌اید که فرق بین خانه‌ی بناساز و خانه‌ی معمارساز چیه؟


بنّا برای ساختن خانه، اول بسته به نیاز، یک یا دو اتاق می‌سازه. بعد میبینه که به توالت هم نیاز داره، یه توالت هم کنار اون اضافه می‌کنه. بعد در یه گوشه دیگه آشپزخونه می‌سازه و بعد در گوشه‌ی دیگه حمام هم اضافه می‌کنه. همینطور در هر گوشه‌ای بسته به نیاز، یه سازه‌ای بنا می‌کنه. برای همینه که می‌بینیم در یک خانه بناساز، هیچیک از سازه‌ها با هم متناسب نیستند و تقریباً هیچ ارتباطی با هم ندارند.

در عوض؛ مهندس یا معمار اگر بخواهند خانه‌ای بسازند، ابتدا نقشه‌ای برای آن طرح می‌کنند؛ همه نیازها را در نقشه در نظر می‌گیرند و در آخر بنا را مطابق نقشه می‌سازند.

حتماً می‌پرسید چطور شد یاد این مسأله افتادم؟

در یکی از برنامه‌های تلویزیونی، در مورد #هاشمی_رفسنجانی، بنده خدایی از او به‌عنوان #بنای_جمهوری_اسلامی یاد کرد؛ به‌ناگاه ساختار #جمهوری_اسلامی در ذهنم شکل گرفت و به هوش سرشار گوینده‌ی این عنوان درود فرستادم.

آیت‌الله بی‌دوگوله


22 دیماه 1395

۱۳۹۵ دی ۱۹, یکشنبه

هاشمی که بود و چه کرد؟



👈  #هاشمی_رفسنجانی نه یک اصولگرا، نه یک میانه‌رو، نه سردار سازندگی، نه امیرکبیر، نه یک اصلاح‌طلب و نه یک اعتدال‌گرا بود! او تنها یک «حافظ نظام» بود.


ما از سال‌ها دور، با هاشمی دوست جون‌جونی بودیم. از جیک و بُک همدیگه خبر داشتیم. تا اوایل دهه‌ی شصت هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم. مسائلی در آن دوران اتفاق افتاد که بین ما کم‌کم فاصله افتاد.

او با #بهشتی هم، دوست صمیمی بود. اما پس از انقلاب و با پیدا شدن سروکله‌ی #خامنه‌ای، با بهشتی اختلاف نظر پیدا کرد؛ اختلاف نظر در اداره‌ی امور مملکت. او معتقد به اداره مملکت براساس مدل #چینی (#سوسیالیسم با درهای باز) بود در حالی که بهشتی مدل غربی را پیشنهاد می‌داد. در این میان سروکله‌ی خامنه‌ای پیدا شد که معتقد به مدل #روسی آنهم از نوع #استالینی‌اش بود؛ که نظرش به نظر هاشمی نزدیک‌تر بود.

بر خلاف اعتقاد رایج بین مردم، که هاشمی را باهوش‌تر و سیاست‌مدارتر از خامنه‌ای می‌دانند؛ او به دلایلی نامعلومی به‌مرور بازیچه و ملعبه دست خامنه‌ای شد و برای اینکه خط مدیریتی خامنه‌ای در مملکت پیش برود، لازم شد بهشتی حذف شود و این امر به هاشمی محول شد (جریان هفتم تیر 60).

باز بر خلاف اعتقاد رایج بین مردم، که هاشمی را شخص دوم مملکت پس از #خمینی می‌دانستند، او شخص دوم پس از خامنه‌ای بود؛ در واقع خمینی هیچکاره بود!.

در طول 38 سال حکومت اسلامی، تمام هّم و غّم هاشمی، #حفظ_نظام بود و همه کارهایی را که او در طول این مدت انجام داد، فقط و فقط بخاطر حفظ نظام (و نه حفظ و آبادی ایران) بود:
از تدوین لوایح و قوانین ضدبشری، قلع وقمع‌کردن مخالفان، حذف #بنی‌صدر، برکناری #منتظری و اعدام‌های دهه‌ی ۶۰ در دوره‌ی ریاست مجلس گرفته؛
تا ایجاد خفقان و سربه‌نیست کردن مخالفان (‏ترور #بختیار، فریدون_فرخزاد، رهبران کردها و بمب‌گذاری در عربستان و لبنان و آرژانتین)، ورود وزارت اطلاعات به اقتصاد، ورود قرارگاه #خاتم‌الانبیا به اقتصاد و نابودکردن منابع آب کشور در دوره‌ی ریاست جمهوری؛
تا سروسامان دادن #قتل‌های_زنجیره‌ای پس از دوره‌ی ریاست جمهوری.

حتی در حالی‌که پس از وقایع سال 88 و اختلاف نظر ظاهری او با خامنه‌ای باعث شد چهره‌ای محبوب در نزد بسيارى از مردم بشود؛ در نامه‌ای به خامنه‌ای و هم در خطبه‌های نمازجمعه، دکترین سیاسی جمهوری اسلامی، در #برخورد_با_مردم را سازمان‌دهی کرد («این افرادی که الان در زندان هستند، لازم نیست با این عنوان در زندان باشند» به این معنی است که باید آن‌ها را با عنوان‌های دیگری که نزد مردم حساسیت برانگیز نباشد زندانی کرد).

پس از وقایع سال 88 هم با نظر خامنه‌ای دست به #مظلوم‌نمایی زد (باز هم بخاطر حفظ نظام) که من اسم این عملیات را گذاشتم «پروژه‌ی #هاشمی‌درمانی حکومت». در این رابطه دختر و پسرش را به زندان سپرد، به خدا نامه نوشت و درد دل کرد و بسیاری کارهای دیگر که همگان از آن اطلاع دارند؛ تا جایی که توانست در سال 92، نوچه‌اش، حسن روحانی، را رئیس‌جمهور کند (باز هم برای حفظ نظامی که در اثر تحریم‌های بین‌المللی در آستانه‌ی ورشکستگی بود).
در این رابطه سخنان محمد #نوری‌زاد جالب توجه است که می‌گوید: «در تنها دیدار رخ به رخی که با وی داشتم به ایشان گفتم: شما یکی از دو نفری هستید که عده‌ای بی گناه را زده‌اید و کشته‌اید و بسیاری را به زندان انداخته‌اید و اموال بسیاری را مصادره کرده‌اید و جمعیتی را خانه‌نشین یا از سرزمین‌شان بیرون رانده‌اید. و پیشنهاد دادم: بیایید و یک به یک، این بی‌گناهان  را بربشمرید و از صاحبان حق حلیت بطلبید.  او در پاسخ من گفت: من این روزها حال مساعدی ندارم. (دخترش در زندان بود و مهدی در راه ایران) و ادامه داد: من نگران بعد از آقای خامنه‌ای هستم.  مانده‌ام که بجای ایشان چه کسی را داریم؟»

می‌بینید! در شرایطی که بقول خودش حال مساعدی ندارد باز هم بفکر نظام و جانشینی خامنه‌ای است!

بطور خلاصه در یک کلام: «هاشمی جانش به نظام بسته بود» و هرکاری برای حفظ نظام می‌کرد؛
امیدوارم که «جان نظام هم به جان هاشمی بسته باشد»

آیت‌الله بی‌دوگوله

19 دیماه 1395