۱۴۰۱ آبان ۳۰, دوشنبه

قصه‌ي آفرينش جهان و آدم از زبان قرآن


يکي بود، يکي نبود، غير از خدا هيچکس نبود؛ و خدا خيلي تنها بود. از ازل تنها ‏بود. حوصله‌اش سر رفته بود. به فکر افتاد که موجوداتي خلق کند که از تنهايي درآيد. ‏در چشم بهم‌زدني (کُن فَيَکون [يس-82 و 7 آيه مشابه ديگر‎[‎‏) فرشتگاني آفريد با ‏بال‌هاي دوگانه، سه‌گانه و چهارگانه [فاطر-1‏‎[‎‏، همگي پسر (شايد هم پسر و دختر! البته ‏که اين فرشتگان، نيازي به توالد و تناسل نداشتند؛ پس نيازي به جنسيت نداشتند. اما از ‏آنجا که بعدها؛ زماني که پيغمبر اسلام به پيامبري مبعوث شد، کافران بر پيامبر ايراد ‏مي‌گرفتند که فرشتگان خدا، دختر هستند و اين حرف براي خدا خيلي گران تمام ‏مي‌شد، خداوند در چندين آيه به آنان پاسخ داده است ‏[الإسراء-40 و چندين آيه مشابه ‏ديگر‎[‎‏، و آن‌ها را ناباورمند به آخرت توصيف کرده است ‏[النجم-27‏‎[‎‏).‏

القصه؛ اين فرشتگان همگي مشغول ستايش و سجده و عبادت خدا شدند ‏[الزمر-75، ‏الذاريات-56 و آياتي چند از اين دست]‏. تا اينکه خداوند تصميم گرفت جهان را بسازد، ‏چون تا آن زمان هرچه بود لامکان بود و در لاهوت و ازليت. گذشت زمان در لامکان ‏بي‌معني است، زيرا زمان و مکان دو عامل وابسته به يکديگرند و گذشت زمان در ‏جابجايي و تغيير مکان معنا و مفهوم مي‌يابد؛ بنابراين نمي‌توان گفت که چه مدت پس از ‏آفرينشِ فرشتگان، خداوند تصميم به آفريدن جهان گرفت.‏

اين بار او از شگرد «کُن فَيَکون» استفاده نکرد و تصميم گرفت که جهان را در ‏شش روز (يا شش هنگام) بيافريند ‏[يونس-3 و با همين مضمون؛ آيه‌هاي الفرقان-59، ‏هود-7، السجده-4، الحديد-4، الأعراف-54، ق-38‏]‏. حالا بگذريم از اينکه؛ وقتي ‏جهاني در کار نيست و زمين و خورشيدي وجود ندارد ‏[الأعراف-54]‏ و همانطور که ‏گفته شد؛ گذشت زمان در لامکان معنا ندارد؛ شش روز و يا شش هنگام را چگونه ‏مي‌شود محاسبه کرد؟!‏

بهر حال، خدا دست به‌کارِ آفريدن جهان شد. ابتدا زمين را با گستراندن آن آفريد ‏‏[الشمس-6]‏، همانطور که اعرابي براي برپايي خيمه، زيلويش را با غلطاندن ‏[النازعات-‏‏30]‏، مي‌گستراند. ‏

بگذريم؛ سپس خداوند در زمين کوه‌هايي قرار داد، به مانند ميخ ‏[النبأ-7]‏ و لنگر ‏‏[ق-7 و با همين مضمون؛ آيه‌هاي النمل-61، فصلت-10 و النازعات-32]، که زمين را ‏برقرار و استوار نگه دارد [لقمان-10]. همچنين رودها و راه‌هاي زميني را آفريد تا ‏انسان‌ها (که بعداً آفريده خواهند شد) بتوانند راه خود را پيدا کنند [النحل-15 و با همين ‏مضمون؛ الأنبياء-31].!‏

خداوند در روز سوم يا چهارم، به کار آفرينش آسمان‌ها پرداخت؛ که آسمان در ابتدا ‏بخاري بود و او به زمين و آسمان فرمود: «بياييد»؛ و آنها اطاعت کرده و آمدند ‏‏[فصلت-11]! او آسمان‌ها را برافراشت [الشمس-5 و با همين مضمون؛ آيه‌هاي ‏الذاريات-47، الغاشيه-18، النازعات- 28، البقره-22، الرحمن-7]، همانگونه که اعرابي ‏خيمه‌اش را برپا مي‌کند [النازعات-28]. آري، آسمان را برافراشت بي هيچ ستون و ‏نگهدارنده‌اي [لقمان-10]، و تنها خداست که زمين و آسمان را نگه مي‌دارد و بجز او ‏کسي قادر به نگهداشتن آن‌ها نيست [فاطر-41]. ‏

پس از برافراشتن آسمانِ دنيا، آن را با خورشيد و ماه [نوح-16] و چراغ‌هايي زينت ‏داد [ق-6 و با همين مضمون، آيه‌هاي الملك-5، الفرقان-61 و [فصلت-12]. يکي از ‏اهداف قرار دادن چراغ در آسمان، طرد و راندن شياطين بود [الملك-5]. ‏

پس از آفرينشِ ماه و خورشيد؛ خداوند، سرعت و ميزان گردش آن‌ها به دور زمين را ‏هم معين نمود [الرعد-2]؛ و بدين وسيله شب و روز را پديد آورد و بر هر کدام نشانه‌اي: ‏نشانه‌ي شب را تاريکي و نشانه‌ي روز را روشنايي؛ قرار داد [الإسراء-12].‏

پس از آن، خداوند در چهار روز همه گونه مواد خوراکي را بر روي زمين، پديدار کرد ‏‏[فصلت-10]. هرگونه جنبنده‌اي را بر روي زمين پراکنده کرد [لقمان-10]، همگي ‏جفت‌هاي دل‏انگيز [ق-7]؛ و از آسمان آبى فرو فرستاد که بر اثر آن از هر نوع ميوه (آن ‏هم به‌صورت جفت جفت [الرعد-3]) و گياهي بر روي زمين روييده شود و رزق ‏انسان‌هايي که بعداً آفريده مي‌شوند، فراهم گردد [البقره-22 و لقمان-10].‏

بدين گونه بود که خداوند، جهان را در شش روز آفريد و در انتهاي روز ششم، هيچ ‏احساس خستگي و ماندگي نکرد [ق-38]. اين که خداوندِ اسلام در پايان آفرينش ‏جهان، احساس خستگي نکرده برخلاف باور يهوديان است؛ چون در سفر خروج ??:?? ‏تورات آمده است: «...در شش روز يَهُوَه آسمان و زمين را ساخت و در روز هفتمين آرام ‏‏فرموده استراحت يافت».! ‏

مدت زماني نامشخص از آفرينش جهان گذشت تا اينکه خداوند تصميم گرفت با ‏گِل [ص-71 و السجده-7] موجودي (به‌نام آدم) خلق کند تا جانشين او بر روي زمين ‏باشد. البته قبل از آن، خداوند جن را هم با تشعشعي از آتشي سوزان و بدون دود آفريده ‏بود [الحجر-27 و الرحمن-15].‏

خداوند، اين تصميم را با فرشتگان درميان گذاشت. فرشتگان چون با ماهيت چنين ‏موجودي آشنا نبودند، گفتند آيا مي‌خواهي در زمين کسى را بگمارى که در آنجا فساد ‏کند و خون‌ها بريزد؟! اگر ستايشگر مي‌خواهي، ما را آفريده‌اي که هميشه درحال ‏ستايش و ثناگويي تو‏ هستيم. ‏

خداوند به آنان پاسخ داد: من چيزى مى‏دانم که شما نمى‏دانيد [البقرة-30]. امروزه، ‏بعد از گذشت هزاران هزار سال از آن ماجرا، ما هنوز نفهميده‌ايم که خدا چه چيزي را ‏مي‌دانست که فرشتگان نمي‌دانستند.‏

بهرحال، خداوند انسان را از «گِلى ‏[ص-71، السجده-7،  الأنعام-2،  المؤمنون-‏‏12، السجدة-7 و الرحمن-14]‏ خشک و سياه و بدبو [الحجر-26 و الحجر-28]»! آفريد. ‏حالا چرا از ميان ‌همه چيزهايي که در زمين وجود داشته، خداوند گِلي سياه و بدبو را ‏براي آفرينش انسان (که قرار بوده جانشين خدا بر روي زمين باشد) انتخاب کرده؟ فقط ‏خودش مي‌داند!. با اين وجود خداوند خيلي بر بشر منت گذاشته و گفته «به راستى ما ‏فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشکى و دريا برنشانديم و از چيزهاى پاکيزه ‏به ايشان روزى داديم و آنها را بر بسيارى از آفريده‏هاى خود برترى آشکار داديم» ‏‏[الإسراء-70].! ‏

آري خداوند آدم را از گِلى خشک و بدبو آفريد، ولي مقرر فرمود که تداوم نسل او از ‏‏«چکيده‌ي آبى پست!» باشد [السجدة-8]. سپس به صورتگرى [الأعراف-11] پرداخت ‏و براي او گوش و ديدگان و دلها و ‏اندام درست کرد و از روح خود در او دميد ‏‏[السجده-9]، و آدم زنده شد.‏

آنگاه خداوند نام همه ‌فرشته‌ها را به آدم آموخت و ‏سپس آنها را بر فرشتگان عرضه ‏نمود و به آن‌ها گفت اگر راست مى‏گوييد آنچه را گفتم، تکرار کنيد [البقره-31]؛ ‏فرشتگان، اظهار عجز کردند و گفتند ما بجز آنهايي که قبلا به ما آموخته‌اي، هيچ چيز ‏نمي‌دانيم [البقره-32]. سپس، خداوند از آدم خواست که آن اسامي را بازگو کند. آدم هم ‏همه‌ي نام‌ها را بازگو کرد. در اين هنگام، خداوند به فرشتگان گفت: «به شما نگفتم که ‏من همه چيز را مي‌دانم [البقرة-33]، پس به آدم سجده کنيد ‏‎]‎آيات الأعراف-12، طه-‏‏116، الإسراء-61، الكهف-50، البقره-34، ص-72 و الحجر-29‏‎[‎‏». ‏

همه‌ي فرشتگان، بجز يکي به‌نام شيطان، بر آدم سجده کردند ‏‎]‎آيات الأعراف-12، ‏طه-116، الإسراء-61، الكهف-50 و البقره-34‏‎[‎‏. هنگامي که خداوند از شيطان پرسيد ‏چرا بر انسان سجده نکردي؟ پاسخ داد: زيرا که من از او برترم. من از آتش آفريده ‏شده‌ام در حالي که او از گل (آن هم از نوع بدبويش ‏‎]‎الحجر-33‏‎[‎‏) آفريده شده ‏‏[الأعراف-12 و ص-76].‏

پس از اينکه شيطان، به‌دليل غرور و تکبر، نافرماني خدا را کرد و از سجده‌ي آدم ‏سر باز زد، خداوند بر او غضب کرد و او را از درگاه خود راند [الأعراف-13]؛ و گفت «تا ‏روز قيامت، لعنت من بر تو باد» [ص-78]. ‏

خداوند همانگونه که شيطان را آفريده بود، مي‌توانست در همان لحظه که نافرماني ‏کرد، جان او را بگيرد و او را از صفحه‌ي روزگار محو کند. اما چنين کاري نکرد! و تنها ‏او را لعنت کرد، از درگاه خود راند و جزو گروه کافران قرار داد [ص-74]؛ که اين از ‏نشانه‌هاي بخشندگي و مهرباني خداست!.‏

در اينجا، شيطان از مهرباني ‏خدا سوءاستفاده کرد و گفت: «به من بگو براى چه آدم ‏را بر من برترى دادى؟ و اگر تا روز قيامت به من مهلت دهى قطعا فرزندانش، جز ‏اندکى از آنها، را ريشه‏کن خواهم کرد» [الإسراء-62، ص-79 و الأعراف-14]؛ و ‏شيطان اولين چون و چرا کننده در کار خدا بود.‏

پس از اينکه خداوند به او مهلت داد [الأعراف-15، ص-80 و81 و الحجر-‏‏37و38]، شيطان از خدا طلبکار شد و با کمال وقاحت گفت: «پس به‌سبب آنکه مرا به ‏بيراهه افکندى من هم براى فريفتن آنان حتما بر سر راهشان خواهم نشست و آن‌ها را ‏از راه راست تو منحرف مي‌کنم [الأعراف-16 و الحجر-39] و به عزت تو سوگند که ‏همگى را به‌طور حتم از راه به در مى‏برم» [ص-82]. ‏

خداوند پاسخ داد: «برو هر کاري دلت خواست بکن؛ از ايشان هر که را توانستى با ‏آواى خود تحريک کن و با سواران و پيادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال و اولاد ‏شرکت کن و به ايشان وعده بده [الإسراء-64]، و مسلم بدان که جهنم را از تو و از هر ‏کس از آنان که تو را پيروى کند، خواهم انباشت [ص-85، الأعراف-18، الإسراء-63، ‏ص-85 و الحجر-43. تو بر بندگان من مسلط نخواهي شده و فقط گمراهان از تو ‏پيروي مي‌کنند» [الحجر-42]. ‏

سپس خداوند به آدم گفت تو با جفت ‏خويش در آن باغ سکونت گيريد و از هر چيز ‏که خواستيد بخوريد، و در حالي که به درختي اشاره مى‌کرد گفت ولي به اين درخت ‏نزديک نشويد که در اين صورت از ستمکاران خواهيد بود [الأعراف-19 و البقره-35]. ‏

بهرحال، خدا آدم و همسرش را به آن باغ (بهشت) فرستاد و سفارشات لازم را هم ‏به آنان کرد؛ از جمله اينکه: «مواظب شيطان باشيد که او دشمن شماست و تلاش ‏مي‌کند شما را از بهشت بيرون کند تا بد‏بخت شويد [طه-117]». همچنين به او گفت ‏‏«در آنجا اين امتياز براي تو هست که نه گرسنه مى‏شوى و نه برهنه مى‏مانى [طه-‏‏118]‏، و هم اينکه در آنجا نه تشنه مى‏گردى و نه آفتاب‏زده [طه-119]».‏

چندي نگذشت که شيطان آن دو را فريب داد، برايشان قسم و آيه آورد که من خير ‏شما را مي‌خواهم [الأعراف-21] و وسوسه‌شان کرد تا عورتهاي‌شان را، که تاکنون ‏برايشان پوشيده مانده بود، براى يکديگر نمايان گردانند و گفت پروردگارتان شما را از ‏اين درخت منع کرده است براى اينکه اگر از آن بخوريد به‌صورت دو فرشته درآمده و ‏در بهشت ماندگار و جاودانه مي‌شويد [الأعراف-20 و طه-120]‏.‏

هنگامي که آن دو فريب شيطان را خوردند و از ميوه‌ي آن درخت ممنوعه چشيدند،  ‏برهنگى‏هايشان آشکار شد و براي پوشاندن خود به برگ‌هاى درختان روي آوردند. ‏خداوند بر سرشان فرياد زد که «مگر شما را از اين درخت منع نکردم و به شما نگفتم ‏که گول شيطان را نخوريد که او با شما دشمنى آشکار دارد ‏‏[الأعراف-22 و طه-‏‏121‏]‏!؟»‏

آدم و حوا که به اشتباه خود پي برده بودند، گفتند: «پروردگارا ما بر خويشتن ستم ‏کرديم و از تو تقاضاي بخشش داريم که اگر بر ما نبخشايى و به ما رحم نکنى مسلماً ‏از زيانکاران خواهيم بود [الأعراف-23]‏». ‏

خداوند به جانشين خود بر روي زمين گفت: «به‌دليل اين نافرماني، از بهشت بيرون ‏برويد و بر روي زمين فرود آييد، از نعمت‌هاي روي زمين برخوردار شويد و زندگي کنيد ‏‏[البقرة-36] تا عمرتان به‌سر آيد و در آنجا بميريد؛ تا روز قيامت که دوباره زنده خواهيد ‏شد و حساب کارهاي دنيوي‌تان را پس خواهيد داد [الأعراف-25]‏. بر روي زمين بعضي ‏از شما با بعضي ديگر دشمني مي‌کنيد [الأعراف-24]‏. اگر براى شما از جانب من ‏پيامبري براي هدايت‌‌تان آمد، از او اطاعت کنيد که هر کس از هدايتم پيروى کند نه ‏گمراه مى‏شود و نه تيره‏بخت [طه-123]‏».‏

با پايان يافتن اين قصه، غصه و بدبختي‌هاي آدم در زندگي شروع شد و هنوز هم ‏ادامه دارد...‏

عليپور، ايمان‎(Alim) ‎‏ - ايروان - امرداد و شهريور 1401‏